من واستاد

ساخت وبلاگ

صبح آفتاب نزده واسه استادم ایمیل زدم که استاااد، نظر دیگه ای هم داری روی نوشته ای که برات فرستادم، یا شروع کنم اصلاح؟

آخه برام نوشته بود یک نگاه سریع کردم اینها به نظرم رسید. بعد عمیق تر می خونمش.

مثل شاش دستپاچه جواب داده که اونها را انجام بده حجمشو هم برسون به 25 صفحه، بعد بده بخونم!

الان مفید 8 صفحه بود فقط !

خدایا مطلب از کجا بیارم؟! فلانم پاره شد تا همونها را هم جمع کردم!

واسه پایان نامه ارشدم هم همین بود. وقتی شروع کردم نوشتم، یک پاراگراف نوشتم، بعد گفتم خب، تمام شد! دیگه همه را گفتم!

باور کنید تا یک پاراگراف رسید به شصت هفتاد صفحه، کلی آب بستم بهش :)) و توضیح واضحات دادم!

واسه من واضح بود خب. واضح شده بود! بقیه نمی فهمیدند به من چه آخه!

اینم همینه. براش کلی با مثال و شکل و مرجع نوشته ام فلان با فلان فرق داره، بعد رفته و اومده می گه قبول ندارم مرجعی هم داری؟!

خب مسلمان، مرجع عقلته! اینهمه یاسین خوندم مگه !

روز اول...
ما را در سایت روز اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orange99 بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1398 ساعت: 2:20