خودخواه!

ساخت وبلاگ

امروز دانشگاه نرفتم.

راستش، دیروز که رفتم، تمام وقت منتظر بودم که دیوید، چیزی را که براش توضیح داده ام بفهمه. در واقع خودم چیزی یاد نمی گرفتم و فرصتی که آموزش بدم هم نبود، دیدم اگه امروز هم برم قطعا کارم به آموزش می گذره و نمی رسه به کار خودم، موندم منزل. بد هم نبود خدایی...

این تجربه ایثار شب امتحان را سالها قبل داشتم، شب امتحان درس فولاد یک، دو سه تا از این رفقا که با سهمیه رزمندگان اومده بودند دانشگاه، تمام وقت منو گرفتند که براشون توضیح بدم و خب فرداش ،واقعا خراب کاری کردم. می افتادم. بی شک می افتادم و قبول هم داشتم قضیه را منتهی استاد بهم نمره داد. گفت من می شناسمت و مطمئنم حالت خوب نبوده سر  امتحان! 

(سالها بعد کلاس نظام مهندسی و ارتقا پایه و باز آموزی داشتم با همون استاد. جلسه اول اومد کلاس، گفت می دونم بعضی هاتون دانشجوی من بوده اید، هرکسی تحصیلاتش مربوط به سال فلان به قبل هست، که منم جزوش می شدم، تماااااااااام آنچه را که من اون سالها گفتم بریزه دور، از نو ! اونها اشتباه بودند !

خخخخخخخخ

آیین نامه ها عوض شده بود و اون داشت اینجوری خیال همه را راحت می کرد که باید از نو به طریقی دیگه...

بهرحال.

نرفتم که وقتم واسه خودم باشه. الان دیوید طفلک رو واست آپ سوالاتشو فرستاده است!

ضبط کردم صدامو براش فرستادم، بعد خودم به صدای خودم گوش دادم!

به! عجججججججب مرد هنرمندی! خعلی خوب  خارجکی صحبت می کنمااااااااااااا 

:))

جدا نمیدونم چه می کنم. تو کلاس ، قبلا هم گفته ام، گاهی مغزم دیگه نمی کشید از بحث زبان! لغات همه غریبه می شد برام...

ولی، خوبه. راضی ام.

ترسم ریخته یکم!

 

 

روز اول...
ما را در سایت روز اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orange99 بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 28 خرداد 1398 ساعت: 2:20