روز اول

ساخت وبلاگ
خب، صبح که رسیدم دم در از یکی پرسیدم که این یارو استاد ما کجاست. تو گوشی اش سرچ کرد و پاشد رسوند منو دم در استاد!

 

استاد نبود! از همسایه اش راهنمایی گرفتیم و رفتم آموزش، توضیح داد که باید برم فلانجا برنامه ام را اصلاح کنم. تا برگشتم، استاد هم اومده بود. دیگه سلام و علیک و با انگلیسی دست و پا شکسته ای شروع کرد به راهنمایی. دونه دونه به همکارهاش معرفی ام کرد. بعد راه افتاد یک میز پیش بقیه دانشجوهای دکتری برام خالی کرد و کلید اتاق برام گرفت و یک سیستم جور کرد که حالا قراره بیان ببرن فرمت کنند و نصب کنند و الخ. داغونه اما، مال خودش که یک مونیتور بود به عرض اتاق! و چه سرعتی!

رفتم برنامه ام را ست کردم، بعد عکس گرفتم و درخواست کارت دانشجویی دادم، آیدی پسوورد برای پرینتر و اینترنت گرفتم یکم اطلاعات راجع به خوابگاه های دانشگاه و روز تمام شد!

ناهارمو که گفتم براتون. عالی نبود. به نظرم یک عده از خونه غذا آورده بودند. ماکارونی سیاه دیدم تو ظرف یکی. بقیه به قهوه خوردن و ساندیچ بودند اغلب.

عرض کنم که یک جایی از تشنگی داشتم می مردم، دیگه ظهر هم پولم خرد شده بود و می شد از ماشین قهوه بخرم. بازم از یکی راهنمایی گرفتم! چه عیب داره! من باید یاد بگیرم از این تکنولوژی ها هم استفاده کنم! عین همون کارت مترو که اگه پرسیده بودم کمتر هزینه می کردم!

عصری رفتم صرافی. پوند داشتم و یورو لازمم بود. هر پوند را 1.09 یورو برام عوض کرد! فکر کنم تو ایران بهتر می شد تعویض کنم منتهی، (ببخشید، ببخشید، ببخشیدا، به تخمم!)

فردا، باید برم شهریه ام را بدم. بعد باید بدّوم دنبال اتاق گرفتن! بعد باید وقت سفارت بگیرم که اقامتمو که فقط چهار ماه هست، تمدید کنم. و مشتاقم هرچی زودتر اینها انجام بشه که بتونم برم سراغ بحث اصلی خودم!

آقا،

من اینجا زن نمی گیرم!

به طرز عجیبی زنهای اینجا شبیه همند! جثّه های کوچیک و ظریف و لاغر، کون گرد بد شکل، سینه های درشت، قدها کوتاه که به زور می رسند میله بالای سقف مترو را بگیرند! البته نیازی هم ندارند چون جا هست که بنشینند منتهی، منظور قدّشون بود!

شاید حالا کم کم بتونید حدس بزنید که چرا پرتغالی ها، پشت به میهن، دنبال دنیاهای تازه بودند! خخخخخخ

اینجا، شب و نصفه شب، صدای قار و قار کشیده شدن کیف دستی مسافرها را می تونی بشنوی! یکی با کلاه و کاپشن، یکی با زیرپیرهن! همزمان!

و شما عمرا بتونید تصور کنید که می شه، سوتین مشکیتونو بپوشید، زیرپیرهنم سفید نازکتونو تن کنید، بعد برید دانشگاه!!!! اونجا با ناخنهای لاک زده سیگار بکشید رو ناهارتون! و هرجا خواستید زیدتونو ببوسید، بغل کنید لب بگیرید، کله هاتونو به هم تکیه بدید و چشماتونو ببندید و انرژی بگیرید! اینها چیزهایی است که برای بچه های ارزشی شاید مجاز باشه اما برای عوام، عمرا !

و چیزی هم نمی شه. باور کنید من هیچ نگاه جنسی به این صحنه ها ندارم. اصلا خفته فلانم! یکمش واسه استرس و کار و الخ است اما، باقی اش، لابد مال سن و سال، شاید کنجکاو نبودن، شاید ... نمی دونم.

برم دنبال دو زار کار مفید

یک پسره غول داره شام درست می کنه. هرچی  علف جات بود از بادمجون و نخود سبز و الخ ریخت تو یک قابلمه بجوشه، بشه سوپ سبزیجات !

 

نظرات باز است

 

روز اول...
ما را در سایت روز اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orange99 بازدید : 173 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 1:23